معنی قدیمی و دیرین
حل جدول
لغت نامه دهخدا
دیرین. (ص نسبی) دیرینه. کهنه. (آنندراج). کهن. قدیم. عتیق. عتیقه: یار دیرین. دوست دیرین. آرزوی دیرین:
نشناخت مرا حریف دیرین
زیرا که چنین ندید پارم.
ناصرخسرو.
چو مجلس گرم شد ازنور شیرین
ز مستی در سرآمد خواب دیرین.
نظامی.
چو هرخاکی که باد آورد فیضی برد از انعامت
ز حال بنده یاد آور که خدمتکار دیرینم.
حافظ.
- صحبت دیرین، همنشینی و مصاحبت قدیم:
ای غم از صحبت دیرین توام دل بگرفت
هیچت افتد که خدا را ز سرم برخیزی.
سعدی.
دریغ صحبت دیرین و حق دید و شناخت
که سنگ تفرقه ایام در میان انداخت.
سعدی.
یاران قدیم و دوستان حمیم از کلمه ٔ حق خاموش شدند و صحبت دیرین فراموش کردند. (گلستان سعدی).
دیرین. (اِخ) قریه ای آباد در غربیه بمصر. مؤلف تاج العروس این ده را آباد دیده است. (از تاج العروس).
دیرین شناسی
دیرین شناسی. [ش ِ] (حامص مرکب) علم به آثار موجودات زنده در زمانهای گذشته ٔ زمین شناسی که بوسیله ٔ بررسی در فسیلها که مشخص هریک از دوره ها وزمانهای طبقات زمین و چینه های آن هستند حاصل میشود.این کلمه بجای پالئونتولوژی فرانسه بکار میرود. (از دائره المعارف فارسی).
قدیمی
قدیمی. [ق َ] (ص نسبی) دیرینه وکهنه. (ناظم الاطباء). || سال دیده. پیر.
مترادف و متضاد زبان فارسی
دیرینه، سرمدی، طولانی، قدیمی، کهنه،
(متضاد) جدید
فرهنگ فارسی هوشیار
قدیم و کهنه
قدیمی
در تازی نیامده (افزونی یا ء بر قدیم درست نیست) (با یا ء مصدری و بمعنی مصدری استعمال آن صحیح است) باستانی کهنه (صفت) دیرینه کهن، سالدیده پیر. توضیح کلمه قدیمی. . . و امثال آن اگر با یا ء مصدری و بمعنی مصدری استعمال شود صحیح است مانند قدیمی بودن کتاب دلیل اهمیت آنست اما اگر با یا ء الحاق و بمعنی وصف مطلق بکار رود مثل کتاب قدیمی - بمعنی کتاب کهنه - غلط است و بجای آن قدیم باید نوشته شود دوست قدیم کتاب قدیم.
فرهنگ معین
(ص نسب.) کهنه، قدیم.
فرهنگ عمید
دیرینه، کهن، کهنه، قدیم،
فارسی به عربی
سحیق
واژه پیشنهادی
فرهنگ واژههای فارسی سره
کهن، باستانی، کهنه، پارینه، دیرین، دیرینه
معادل ابجد
444